زندگی با شما شیرین تر است

37+5 آخرین روز تو دلی

سلام شیرینی های من امروز آخرین روزی هست که شما تو دل مامانی دارید رشد میکنید تا چندساعت دیگه باید بریم بیمارستان و من هرکاری کردم خوابم نبرد امیدوارم صحیح و سالم تو بغلم بگیرمتون مرسی که مامانو اذیت نکردید و تا آخرین لحظه باهام موندید امروز من 37+5 هستم قرار بریم بیمارستان مصطفی خمینی بابایی خوابیده ولی من هیچ جوره خوابم نبرد مامان جون و خاله جون و مادر جونم قرار باهامون بیان عمه ها و بابابزرگ ها هم رفتن مسافرت شهرستان باباجون جلسه داره اگه تموم بشه فردا راه میافته آقاجون و عمه زینبم فردا راه میافتن ولی عمه راضیه نه فعلا راستش ازشون ناراحتم توقع نداشتم تو این روز با ارزش نباشن اولین بچه اولین برادرشون بگذریم من باید دیگه بلند بشم کم کم آ...
14 مرداد 1394

هفته 37

سلام شیرینیهای زندگیم وارد 37 هفته شدید 37 هفتگیتون مبارک عزیزای دلم چقدر دوس دارم هرچی زودتر ببینمتون ولی دکتر وقتو برای 14 مرداد چهارشنبه زد البته دکتر گفت 15 ولی من گفتم یه روز جلوتر و قرار شد بریم بیمارستان مصطفی خمینی امیدوارم بیمارستان خوبی باشه و از همه مهمتر شمارو صحیح و سالم بغل کنم  بی صبرانه منتظر اون روزی ام که غرق بوستون کنم درست بارداری دوقلویی سخت ولی خیلی ام شیرین همه لذتا دو برابر راستی تکوناتون کم شده جاتون تنگه دیگه روزای آخر بارداری روزای آخری که حالت تهوع رو باید تحمل کرد،وزن سنگینو باید تحمل کرد،لباسای گشاد تن کرد،قیافه پف کردمو تحمل کرد،کمر دردو تحمل کرد،فسفود و نوشابه رو نخورد،و شی...
9 مرداد 1394

سیسمونی

سلام شیرینی های من بلخره بعد کلی اومدم عکس سیسمونیتونو بزارم دستمامان جون و بابا جون درد نکنه ایشالا براشون تو شادیهاشون جبران کنیم                                                                                            ...
4 مرداد 1394
1